به گواه آخرین یافته های اقلیمی منتشر شده از سوی پایگاه ملی مدیریت خشکسالی کشور(1) ، شرایط ترسالی بر کل حوضه آبخیز دریاچه اورمیه برای دومین سال پیاپی حاکم بوده است. به عبارت ساده تر، میزان ریزش های آسمانی حوضه آبخیز 5.2 میلیون هکتاری دریاچه اورمیه (آبخیزی که 5 برابر کشور لبنان وسعت دارد) در طول دو سال گذشته از میانگین دراز مدت آن بیشتر بوده است ؛ با این وجود، روند کاهش ژرفای آب در دریاچه ارومیه کماکان ادامه داشته و افزایش بارندگی نه تنها نتوانسته وضعیت دریاچه اورمیه (Urmiye Gölü) را بهبود بخشد، بلکه در تیرماه سال 1390 عمق آب دریاچه ارومیه 7.26 متر پایین تر از میانگین 9 ساله قرار داشته است . حتی با وجود بارندگی های مطلوب در 9 ماهه نخست سال آبی 90-1389 عمق آب دریاچه اورمیه در پایان خرداد 90 نسبت به دوره زمانی مشابه سال قبل از آن بیش از یک متر کاهش را نشان می دهد. وضعیت پیش آمده در شرایطی بوجود آمده که پیوسته از سوی مسئولین وزارت نیرو اعلام شده است که متهم ردیف نخست در بروز فاجعه پیش آمده در دریاچه ارومیه (Lake Orumiyeh) ، خشکسالی و تغییر اقلیم بوده و سهم سدسازی تنها 5 درصد است ! معنی سخن فوق علی القاعده باید این باشد که اگر آسمان دوباره بر دیار آزربایجان جانانه ببارد، آنگاه نگین فیروزه ای و دوست داشتنی کشور هم دوباره جان می گیرد! نمی گیرد؟
و البته حقیقت این است که جان نمی گیرد ... زیرا وقتی بر روی همه رودخانه های اصلی که به دریاچه اورمیه منتهی می شوند، چندین سد احداث شده باشد؛ وقتی وسعت اراضی کشاورزی در طول سه دهه گذشته بیش از 360 هزار هکتار افزایش یافته باشد، وقتی راندمان آبیاری هرگز از مرز 35 درصد افزایش نیافته باشد و وقتی شمار چاه های عمیق و نیمه عمیق حفر شده در منطقه به صورت مجاز و غیر مجاز از مرز 20 هزار حلقه هم گذشته باشد، معلوم است که دیگر از دست آسمان کار چندانی برای جبران این آزمندی و نابخردی آشکار برنمی آید! می آید؟
حقیقت داستان این است که دریاچه اورمیه (Lake Urmia) به عنوان یک تالاب بین المللی ارزشمند می توانست مهم ترین عامل ثبات پایداری بوم شناختی (اکولوژیکی) در آزربایجان باشد و مانند یک دستگاه مکش پرقدرت، از میزان گرد و غبار موجود در هوا بکاهد؛ اما اینک نه تنها بیش از 300 هزار هکتار از وسعتش را از دست داده و نمکزاری بزرگ را آفریده است، بلکه خود به عاملی مهم در افزایش ناپایداری منطقه بدل شده و در واقع مانند یک چشمه تولید گرد و خاک (بخوان نمک!) عمل کرده است؛ چشمه ای که از آن با عنوان گرانیگاه اصلی فرسایش بادی و عامل پیدایش سونامی 8 میلیارد تنی نمک در منطقه یاد می کنند.
به نظر می رسد یگانه راه بازگشت منطقه به شرایط طبیعی آن، پذیرش شجاعانه اشتباهات فاحش مدیریتی مان در آبخیز پهناور دریاچه اورمیه (Lake Urmia) است. ما باید به حق آبه طبیعی دریاچه ارومیه به میزان دست کم 3 میلیارد متر مکعب در سال احترام نهاده و بکوشیم تا راندمان آبیاری به دوبرابر میزان کنونی افزایش یابد. همزمان باید با معرفی گزینه های جایگزین درآمدی بکوشیم تا میزان وابستگی معیشتی به سرزمین در سطح حوضه آبخیز دریاچه اورمیه کاهش یابد. در آن صورت شاید هر بار که از آسمان باران می بارد، بتوان امیدوار بود که دوره پریشان حالی اورمیه به کمینه خود نزدیک شود. در غیر اینصورت باید مطمئن بود که فرزندان ما، هرگز پدران و مادران خویش را به دلیل پیدایش کویر اورمیه به عنوان بزرگترین رویداد بیابان زایی قرن 21 نخواهند بخشید! خواهند بخشید؟
واپسین نکته آن که هرگز طرح های انتقال آب بین حوضه ای نخواهد توانست آرامش را به این عرصه بازگرداند؛ همانگونه که انتقال دو برابری آب به حوضه زاینده رود نتوانست از خشکی تالاب گاوخونی ممانعت کند؛ بلکه تنها نیازها را به صورت تصاعدی افزایش داد.
منبع مقاله فوق:
http://tinyurl.com/5sh9fjc
1- http://ncadm.ir/images/NCADM/PDF/khordad90.pdf
در 1-2 جای مقاله راقم این سطور دست برده است، آن هم بدلیل اینکه بعضی فرکانسهای پان ایرانیستی در بعضی کلمات گنجانده شده بود، مقاله اصلی از لینک بالائی قابل مطالعه می باشد.
و البته حقیقت این است که جان نمی گیرد ... زیرا وقتی بر روی همه رودخانه های اصلی که به دریاچه اورمیه منتهی می شوند، چندین سد احداث شده باشد؛ وقتی وسعت اراضی کشاورزی در طول سه دهه گذشته بیش از 360 هزار هکتار افزایش یافته باشد، وقتی راندمان آبیاری هرگز از مرز 35 درصد افزایش نیافته باشد و وقتی شمار چاه های عمیق و نیمه عمیق حفر شده در منطقه به صورت مجاز و غیر مجاز از مرز 20 هزار حلقه هم گذشته باشد، معلوم است که دیگر از دست آسمان کار چندانی برای جبران این آزمندی و نابخردی آشکار برنمی آید! می آید؟
حقیقت داستان این است که دریاچه اورمیه (Lake Urmia) به عنوان یک تالاب بین المللی ارزشمند می توانست مهم ترین عامل ثبات پایداری بوم شناختی (اکولوژیکی) در آزربایجان باشد و مانند یک دستگاه مکش پرقدرت، از میزان گرد و غبار موجود در هوا بکاهد؛ اما اینک نه تنها بیش از 300 هزار هکتار از وسعتش را از دست داده و نمکزاری بزرگ را آفریده است، بلکه خود به عاملی مهم در افزایش ناپایداری منطقه بدل شده و در واقع مانند یک چشمه تولید گرد و خاک (بخوان نمک!) عمل کرده است؛ چشمه ای که از آن با عنوان گرانیگاه اصلی فرسایش بادی و عامل پیدایش سونامی 8 میلیارد تنی نمک در منطقه یاد می کنند.
به نظر می رسد یگانه راه بازگشت منطقه به شرایط طبیعی آن، پذیرش شجاعانه اشتباهات فاحش مدیریتی مان در آبخیز پهناور دریاچه اورمیه (Lake Urmia) است. ما باید به حق آبه طبیعی دریاچه ارومیه به میزان دست کم 3 میلیارد متر مکعب در سال احترام نهاده و بکوشیم تا راندمان آبیاری به دوبرابر میزان کنونی افزایش یابد. همزمان باید با معرفی گزینه های جایگزین درآمدی بکوشیم تا میزان وابستگی معیشتی به سرزمین در سطح حوضه آبخیز دریاچه اورمیه کاهش یابد. در آن صورت شاید هر بار که از آسمان باران می بارد، بتوان امیدوار بود که دوره پریشان حالی اورمیه به کمینه خود نزدیک شود. در غیر اینصورت باید مطمئن بود که فرزندان ما، هرگز پدران و مادران خویش را به دلیل پیدایش کویر اورمیه به عنوان بزرگترین رویداد بیابان زایی قرن 21 نخواهند بخشید! خواهند بخشید؟
واپسین نکته آن که هرگز طرح های انتقال آب بین حوضه ای نخواهد توانست آرامش را به این عرصه بازگرداند؛ همانگونه که انتقال دو برابری آب به حوضه زاینده رود نتوانست از خشکی تالاب گاوخونی ممانعت کند؛ بلکه تنها نیازها را به صورت تصاعدی افزایش داد.
منبع مقاله فوق:
http://tinyurl.com/5sh9fjc
1- http://ncadm.ir/images/NCADM/PDF/khordad90.pdf
در 1-2 جای مقاله راقم این سطور دست برده است، آن هم بدلیل اینکه بعضی فرکانسهای پان ایرانیستی در بعضی کلمات گنجانده شده بود، مقاله اصلی از لینک بالائی قابل مطالعه می باشد.