۱۳۸۹/۱۲/۲۹

پارک ملی دریاچه اورمیه، عروس تشنه آزربایجان

عروس تشنه « سوسوز گلین »
به کودکانی که با دستان کوچک و نوازشگرشان
به «عروس تشنه» شیشه آبی هدیه کردند .
و جوانانیکه از حفظ محیط زیست دفاع میکنند.
بر اساس نظر کارشناسان با خشک شدن دریاچه اورمیه مقدار نمکی که بجای خواهد ماند ، میتواند وجود حیات را در منطقه بشدت به خطر اندازد ! آیا ما در آذربایجان با « دوز سونامی سی» ، «سونامی ی نمک» مواجه هستیم یا خواهیم شد؟ امیدوارم چنین وضعیتی پیش نیاید. بویژه آنکه کودکان ما با کارشان پیام دادند:« قویماریق اورمی سونامی اولا ! » نمیگذاریم اورمیه سونامی بشود! * اودلارا سالدیلار سنی؟من سنین اؤجوندن قورخورام آی، یاش لا قورونو بارابار یاندیران گؤزه ل...ترا به آتشها درافکندند ! من از انتقام تو میترسم! ای ، زیبایی که ترو خشک را با هم میسوزانی!
توضیح:
-«کرم» قهرمان داستان فولکولوریک«اصلی و کرم» است. میتوان آنرا برابر داستان لیلی و مجنون دانست. کرم پسر آذربایجانی ، عاشق «اصلی» یک دختر ارمنی میشود. پدر دختر که یک «کشیش» یا روحانی ارمنی ست مانع بهم رسیدن آنها میباشد. در آخر داستان دلباختگان از آتش عشق شعله ور شده و به خاکستر تبدیل میشوند. متن مجموعه نظم و نثر است.
- سرخ شدن ناگهانی رنگ آبهای دریا چه اورمیه : در مرداد 89 توجه همگان را به خود جلب کرد. هنوزعلت اصلی آن دقیقاً مشخص نشده است.
اوشاقلارا کی بالاجا تومارلییان اللریله
«سوسوز گلینه» بیر شوشه سو هدیه اتدیلر.
و گنج لره کی یاشایش محیطینی قورویورلار.
سوسوز گلین
او آیدین سولاریندا
جوشغون
داغ کیمی آغیر
ماوی دالغالار...
هاردا سولدولار؟
اودلارا سالدیلار سنی؟
من سنین اؤجوندن قورخورام!
سن یاش لا قورونو بارابار یاندیراجاقسان!...
دامارلارین کسیلندن بری
اودلار اودلار اودلار.. 
من سنین اؤجوندن قورخورام!
آی، یاش لا قورونو بارابار یاندیران گؤزه ل!... 
دالغالار!
دالغالار!
نه لره قالدیز
آی، نازلی دوزلی دالغالار؟
شپه لر! شپه لر!
قیزاریب- بوزاران
رنگ آیب – رنگ وره ن
سارلیب-سولان
شپه لر!
نه لره قالدیز
آی!
نازلی
دوزلی
شپه لر؟!
دؤیونن!
دؤیونن!
اؤلوم له
چارپیشیپ -چیرپیشان
اوره گیم
اورمونون گوی گؤز گلینی
آذربایجانین اوره گی!
الوان –الوان گوشلارا
الوان –الوان گوللره
بالیغا آغاجا
حیوانا انسانا
یاشایش دره کیم!
آرتیمیا!
آرتیمیا!
آخ! یالقیز آرتیمیا!
دؤگینن!
دؤگینن!
اؤلوم له
چارپیشیپ چیرپیشنان اوره گیم!
آرتیمیا!
آرتیمیا!
گؤزوم قالار کن دولغون گؤزونده
«کرم» کیمی دوشدوم یانار اودلارا!
اووچودان قاچقین یارالی جیران
مه لدی سولغون ماوی گؤزونده!
سرین سحرین نسیمی تک
دارادیم تئللرین وردیم بیر یانا.
ساری داغلاری کولک باساندا
اریدین اووجومدا قار گوله تک!
هرایین دوشدو قربت ائللره
ئوزگه قوینوندا قریب کورپه تک!
بولوک-بولوک اولار کن
دونان-دونا دولار کن
جیلوه لندین
نه لر اولدون؟
ساری گوندوز سارالار کن
قیزیل کونش قارالار کن
آشیب-داشان چایلارین دا
باتیب-قالخان بیر قوزو تک
مه لر اولدون!
سوزالیبان سولان اولدون!
قارا داشلا دولان اولدون!
شاختا ورموش باغلاریندا
آچیل مامیش سولان اولدون!
بولوک-بولوک اولار کن
دونان-دونا دولار کن
جیلوه لندین
مه لر اولدون! 
................................................
برگردان فارسی:
عروس تشنه
در آن آبهای صاف،
پرطلاطم،
امواج آبی کوه پیکرت...
کجا پژمردند؟
ترا به آتشها درافکندند !
من از انتقام تو میترسم!
تو ترو خشک را با هم خواهی سوزاند!...
بعد از بریدن رگهایت
آتشها آتشها آتشها...
من از انتقام تو میترسم!
ای ، زیبایی که ترو خشک را با هم میسوزانی!
موجها!
موجها!
چه برسرتان آمد
ای
امواج
نازنین و
نمکین؟
خیزابها!
خیزابها!
برنگ سرخ و خاکستری در میایند
رنگ میگیزند و
رنگ پس میدهند
بزردی میگرایند و پژمرده میشوند.
خیزابها!
چه برسرتان آمد
ای !
امواج
نازنین و
نمکین؟
پرطپش و
بی قرار و مضطرب
درگیر
با مرگ!
قلب من!
عروس چشم آبی اورمو
قلب آذربایجان!
برای پرندگان الوان
گلهای رنگارنگ
برای درخت و ماهی
انسان و حیوان
ستون زندگی.
آرتیمیا!
آرتیمیا!
آه! آرتیمیای غریب!
پرطپش و
بی قرار و مضطرب
درگیر
با مرگ!
قلب من!
آرتیمیا!
آرتیمیا!
بهنگامیکه چشم بر دیدهء اشک آلودت دوختم
بسان «کرم» بمیان آتشهای فروزان افتادم.
آهوی زخمی گریزان از صیاد
در مقابل چشمان آبی پرمرده ات ناله کرد!
بمانند نسیم خنک سحرگاهی
گیسوانت را شانه زده به یک سو دادم.
هنگامیکه توفان کوههای زرد را فرا میگرفت
بمانند گلوله برفی در مشتم آب شدی!
فریاد ت درمیان مردمان بیگانه پیچید
بسان فریاد نوزادی در بغل بیگانه ای! 
بهنگامیکه،
تقسیم میشدی،
جلد عوض میکردی،
باشکوه مینمودی.
چه شدی؟
بهنگامیکه
آفتاب زر رنگ میباخت
خورشید طلایی به سیاهی میرفت
در رود خانه های پرآشوبت
بمانند بره ای گیر افتاده
نالان شدی!
رنگ و رو باختی و پژمردی
با سنگهای سیاه پرشدی
در باغهای از سرما سوخته ات
نشکوفته پژمردی.
بهنگامیکه،
تقسیم میشدی،
جلد عوض میکردی،
باشکوه مینمودی.
[از تشنگی ] نالان شدی!
 آ.ائلیار
http://www.oyrenci.com

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر